هاناهانا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

کنجد مامان بیا منتظرتیما

سلام عشقم

سلام هانا مامان.خوبی دختری؟ مامان یکم خوب نیستم پاهام یکم ورم کرده اذیتم میکنه. الان دو روزه که منو هانا خانوم خونه عمه جون هستیم.چون بابایی رفته سرکار و مامانی هم نیست که بریم پیشش. دختر مامان الان تو 29 هفتگی هستیما.این چند مدتم مواظب خودت باش تا بیای تو بغل مامانی.دلم میخواد این مدتم زودی بگذره. مامانو بابا عاشقتن گلم.دوست داریم. بوسسسسسسسسسسسس
28 مهر 1392

جیگری با پاهای کوچک

سلام هانا خانوم.خوبی؟صبحت بخیر. تنبل پاشو دیگه.صبحی پاشدی تمام تلاشتو کردی که منو بیدار کنی بگی گشنته.مامانم به حرف دختریم گوش دادم و پاشدم صبحونه خوردم.بعد از صبحونه انگاری خیالت راحت شد و الانم خوابیدی. مامانم دیشب میخواستیم بریم خونه دوست بابایی مامانی خواستم مانتو بپوشم یهو دیدم از تو آینه انگار شیمکم یه تیکش اومده بالا.آروم که دست کشیدم روش دیدم الهیییییییییییییی اینا پاهای دخملی منههههههههههههههههه.با انگشتای کوچولوششش.بابایی هم اومد رد شه گفت چرا شیمکت اینجوره گفتم بیا دست بزن آروم.اونم فهمید پاهای دختریشه.بعدش سریع پاهاتو جمع کردی عشقم.بابایی که داشت غش میکرد.منم همینطور.قربون شیطونیات برم مامانم. راستی چهارشنبه که پیش خ...
20 مهر 1392

سلام مامانم

هانا خانوم سلاممممممممم.خوبی عشقم؟منم خوبم وقتی شما خوبی. دیروز از آزمایشگاه تماس گرفتن و گفتن جواب آزمایش مامانی آمادست. مامانم با منشی خانم دکتر هماهنگ کرد و بابایی لطف کرد ما رو رسوند مطب خانم دکتر.اونجا خانم دکتر مهربون منتظر ما بود. خدا رو شکر آزمایش خوب بود فقط مامانی وزنش داره میره بالا اونم بیشتر به خاطر ورم کردن هستش.فشارم هم خوب بود. بعدش رفتیم تا صدای قلب عشقمو گوش بدیم رو تخت دراز کشیدم خانوم دکتر گفت که شما رشدت خوبه و الان افقی خوابیدی یعنی سرت سمت راست مامان بود و پات سمت چپ.ضربان قلبتم عالی بود. خانوم دکتر بهمون 18 آبان وقت داد تا دوباره بریم پیشش. مامانم مواظب خودت باشششششششششششششششش بوسسسسسسسسس...
18 مهر 1392

دختر گلم روز کودک مبارکت باشه

سلام عشق مامان.خوبی؟همه چی میزونه؟ ببخش دیر اومدم برات بنویسم.امروز روز کودک بود و نی نی گلم هنوز تو دلمه ولی میخواستم اینجا بهش تبریک بگیم تا بدونه تموم زندگی و عشق من و بابایی هستی. الهی قربونت برم. بابایی خیلی دلش میخواد شما زودی بیای تا ببینتت.2 ماه و 23 روز دیگه انتظار مونده. از خریدا شما هم چند دست لباس گرم و جوراب و تشک تختت مونده گل مامان. مواظب خودت باش منو بابایی عاشقتیم ...
16 مهر 1392

سلام دختری مامان

خوبی گل مامان؟ چه خبرا؟ اوضاع میزونه؟ این چند روز نتونستم بیام واست بنویسم یکم با بابایی درگیرم دست دلم به نوشتن نمیره. فرشته مامان شما یکم واسه مامانی دعا کن تا بتونم سر عقلش بیارم.بوس
13 مهر 1392

سلام دختری

دختر مامان سلام.الهی مامان فدات شه.خوبی عشق مامان؟ چند روزی نتونستم بیام واست بنویسم.چون مامانی مریض شده بودم.چند روز پیش مامان انگاری بالای دلش جایی که معده هست درد گرفت.یه دردی که ساعت 2:30 شب بیدار شدم.انقدر دردم زیاد بود که مجبور شدم بابایی رو بیدار کنم.گریم گرفته بود از درد اما چون بابایی ترسیده بود جلو خودمو نگه داشتم.واسم یه لیوان نبات داغ درست کرد.انقدر خسته بودم که با همون درد دوباره خوابم برد.صبح بازم با درد بیدار شدم.هیچ کاری هم نمیتونستم انجام بدم چون دکتر مامان ایران نبود و باید دردو تجمل میکردم.تنها دلخوشیم این بود که شما تکون میخوردی و من میدونستم که شما ارحتی.تا عصری صبر کردم بابایی بیاد تا باهم رفتیم دکتر.آقای دکتر گفت ...
2 مهر 1392
1